بعد از 24 بار عمل زیبایی،هنوز هم طاقت دیدنش را ندارید! +تصاویر

بعد از 24 بار عمل زیبایی، هنوز هم طاقت دیدنش را ندارید! +تصاویر

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فاروج به نقل از سرویس مقاومت جام نیوز،

حاج رجب محمد زاده نانوای بسیجی که سال ۱۳۶۶ در منطقه حور عراق بر اثراصابت

خمپاره صورت خود را از دست داد و امروز با ۷۰ درصد جانبازی در هیاهوی شهر به

فراموشی سپرده شده است تنها برای اینکه سیرت دارد اما صورت ندارد.


ساکن یکی از محلات پائین شهر مشهد است، منطقه ایثارگران، به راستی

که نام زیبنده‌ای است، برای دیدنش لحظه شماری می‌کردم مدت‌ها بود پیگی

 گفت وگو با جانباز ۷۰ درصد مشهدی حاج رجب محمدزاده بودم و امروز همان روز

است.وارد منزل این جانباز که شدیم آقای محمدزاده و خانواده‌اش به استقبالمان  

آمدند،تصورش را هم نمی‌کردم،این همه رشادت و از خودگذشتگی را از کمتر

کسی دیده‌ام، مردی ۷۴ ساله که ۲۴ بار صورتش را جراحی کرده است اما با

تمام این اوصاف هنوز هم نمی‌تواند به درستی صحبت کند،غذا بخورد،نفس بکشد،

ببیند،استشمام کند و...

مردی با چهره‌ای درهم اما با قلبی پاک و ساده به استقبالمان آمد، تصورش

برایم سخت بود برای نخستین بار بود که جانبازی را با چنین چهره ای می‌دیدم

تا امروز هر وقت سخن از جانباز به میان می‌آمد ویلچر و دست و پای قطع شده

به ذهنم خطور می‌کرد هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد جانبازی از ناحیه صورت آسیب

دیده باشد.حاج رجب سال ۶۴ به عنوان بسیجی، چهار مرحله به جبهه اعزام

شده و آخرین باری که خاک جبهه را لمس کرده است،سال۶۶ و در مکانی به

نام ماهوت عراق بوده است اینها را طوبی زرندی همسرش گفت و افزود:در

آن لحظه چهار نفر در سنگر حضور داشتند، یک سرباز رفته بود تا از تانکر آب

بیاورد،حاج آقا هم در حال شکستن یخ بوده و بقیه هم خواب بودند که خمپاره

جلوی سنگر می‌خورد،دوستش می‌گفت یک دفعه دیدم آقا رجب افتاد،تا آمدم

از جایم بلند شوم و به او کمک کنم دیدم نمی‌توانم،یک دست ویک پایم قطع

شده بود ودیگر هم‌سنگری‌هایش هم شهید شده بودند،آن جانباز نیز چندسال

پیش بر اثر جراحاتش شهید شدهیچکس تصور نمی‌کردحاج رجب زنده بماند.

حاج رجب با صدایی که به سختی و کمی نامفهوم شنیده می‌شد، لحظه

مجروحیت خود را این‌گونه وصف کرد:زیاد یادم نیست،فقط اندازه یک ثانیه،در

سنگر داشتم یخ می‌شکستم و دو نفر از همرزمانم در کنارم بودند، ناگهان

نیروهای عراقی خمپاره زدند و بعد از اینکه احساس کردم خون زیادی از من

می‌رود،بیهوش شدم همرزمانم فکرمی‌کردندشهید شده‌ام،صورتم مانندیک

تکه گوشت از بدنم جدا شده بود.

محمدرضا محمدزاده،فرزند بزرگ حاج رجب که تنها هشت سال پدرش را با صورت

عادی‌اش دیده،اظهار کرد:دوم دبستان بودم، قبل از اینکه خبر جانباز شدن پدر

را به ما بدهند،او نامه‌ای نوشته بود که مرخصی گرفته و به مشهد بر می‌گردد،

ما هنوز از چیزی خبر نداشتیم تااینکه یکی از همرزمان پدرم من را در کوچه دید

و پرسید، پدرت نیامده من جواب دادم نه و او که با خبر از ماجرا بود گفت

انشاءالله خبرش می‌آید.

 ۲۴ بار عمل جراحی صورت در یک سال

بعد از آن بود که متوجه شدیم جانباز شده ولی نمی‌دانستیم از چه ناحیه‌ای،

فکر می‌کریم دست یا پایش قطع شده است،اما وقتی وارد بیمارستان فاطمه‌الزهرا

تهران شدیم من و مادرم با صحنه‌ای مواجه شدیم که برایمان قابل درک نبود پدرم را

فقط از پشت سر توانستم تشخیص دهیم، ترکشی که به او خورده بود تمام صورتش

را از بین برده بود پدرم ۲۰ روز در بیمارستان تبریز بستری بود و ۱۸ ماه در بیمارستان

فاطمه الزهرا تهران و دراین مدت ماحتی یک بار هم صدای او را نشنیدیم.

 وی عنوان کرد: صورت پدر باندپیچی بود و نمی‌توانست صحبت کند و تکلم او در این

مدت تنها از طریق نوشتن بود روزهای سختی بود ۲۴ بار عمل روی صورت پدر انجام

شد صورت پدر بعد از اینکه مرخص شد و به منزل آمد مدام عفونت می‌کردشرایط

سختی را گذراندیم خصوصا مادرم روزهای سختی داشت در هر یک از این عمل‌ها

یک تکه پوست از دست،پا یا سرش جدا می‌کردند و به صورتش پیوند می‌زدند، از

پوست سرش محاسنش را درست کردند، ولی استخوان دماغش جوش نخورد.

همسر محمدزاده از لحظه‌ای که برای نخستین بار همسرش را دید گفت:بعد از اینکه

باندهای صورتش رابرداشتند دیدم فک بالای همسرم از بین رفته،صورتش صاف صاف

شده بود و زبان کوچک ته گلویش به راحتی دیده می‌شد. یک چشمش هم به دلیل

افتادگی نابینا شده بود و تنها چشم دیگرش آن هم از فاصله‌های نزدیک می‌بیند بعد

از دیدن آن صحنه از حال رفتم و در اتاق دیگری بستری شدم، آن‌قدر وضعیتش وخیم

بود که در همان ابتدا وقتی متوجه میزان آسیب‌دیدگی همسرم می‌شوند، یک ملحفه

سفید روی او می‌کشند، گوشه سالن رهایش می‌کنند تا تمام کند، ولی گویا یک پزشک

جراح خارجی از کنارش رد می‌شود، وضعیت او را می‌بیند او را مداوا می‌کنم.

۲۸ سال است نتوانسته سر سفره با خانواده غذا بخورد

وی از خوابی که زندگی اش را تغییر داد گفت و افزود: خواب دیدم در پایین جایی شبیه

به جبل‌النور کوهسنگی ایستاده‌ام،مقام معظم رهبری در بالای این کوه دستشان را

دراز کرده‌اند و مرا به بالای بلندی آوردند،مادر شهیدی که درکنارمان ایستاده بود را

نشان دادند و گفتند مقام شما با مقام این مادر شهید یکی است گاهی با خود می‌گفتم

کاش رجب قطع نخاع می‌شدولی این اتفاق نمی‌افتاد،بچه‌ها نیز کوچک بودند،

نمی‌توانستند با شرایط کنار بیایند.

دختر حاج رجب می‌گوید: آرزوی پدرم این است که بعد از ۲۶ سال لقمه نانی را در دهانش

بگذارد و غذاهای خانگی بخورد به ویژه سالاد شیرازی که خیلی دوست دارد، پدرم تا یک

سال فقط با سرنگ غذا می‌خورده است و الان نیز باگذشت ۲۸ سال فقط مایعات می‌خورد

حتی پدر به خاطر اینکه اعضای خانواده درسختی نباشند جدا از دیگر اعضای خانواده غذا

می‌خورد همیشه آرزویم این بوده است که تمام اعضای خانواده سریک سفره غذابخوریم.

 همسرم جلوی چشمانمان روزی چند بار شهید می‌شود

همسرش تصریح کرد: تمام هم سنگرهایش به شهادت رسیدند اما ۲۸ سال است که

حاج رجب جلوی چشمانم روزی چند بار شهید می‌شود خیلی سخت است، در خیابان

همه او را به یک چشم دیگر نگاه می‌کنند کمتر کسی باور می‌کند که حاج رجب جانباز

باشد اکثر مردم فکر می‌کنند بر اثر سوختگی و یا جذام صورتش به این شکل درآمده

است.قبلا در آپارتمان زندگی می‌کردیم اما به خاطر اینکه همسایه‌ها می ترسیدند

مجبور شدیم جابه جا شویم من که نمی‌توانم همسرم را در خانه زندانی کنم او

چهره اش را برای آزادی مردم ایران داده است من نمی‌توانم آزادی‌اش را بگیرم.

پسرش افزود: پدرم را به خاطر عمل قلب باز در بیمارستان بستری کرده بودند،

زمانیکه حاج آقا عمل قلب باز دربیمارستان داشتند،در بخش آی‌سی‌یو مانیتورهایی

برای ملاقات‌کنندگان جهت آگاهی از وضعیت بیمارشان نصب شده بود وقتی برای

ملاقات پدر به بیمارستان آمدیم،متوجه شدیم که مانیتور اتاق حاج آقا راقطع کرده‌اند،

با پرس‌ وجوهایی که کردم متوجه شدم مردم شکایت کرده و از تصویر پدرم ترسیده

بودند، به همین دلیل مانیتور اتاقش را قطع کردند، این قدر رفت و آمد کردم تا پس از

مدتی تصویر وصل شدولی از دور پدرم رانشان می‌دادندپرستاران بیمارستان داروهای

پدر را نمی‌دادند و می‌گفتند خودتان اینکار را انجام دهید برخورد مردم برای من خیلی

سنگین بود به آنهامی‌گفتم پدرمن ترسناک نیست او یک جانبازاست مثل همه جانبازان

دیگر...همسرش می‌گوید:طاقت شنیدن حرف‌های مردم را ندارم،وقتی بیرون می‌رویم

و به حاج رجب توهینی می‌کنند،نمی‌توانم ساکت باشم،جوابشان را می‌دهم و درنهایت

دعوایی اتفاق می افتد وترس از این دعواها ما را خانه‌نشین کرده است چندسال است

با همسرم بیرون نرفته ام رفتن یک روز خارج از شهر بر دلمان مانده است بچه‌هایم

بزرگ شده‌اند و امروز ۶ نوه دارم اما هنوز فرزندانم باپدرشان به تفریح نرفته‌اند و این

خیلی سخت است.

حاج رجب جانباز۷۰ درصد مشهدی هر چند صورت ندارد اماسیرت دارد سیرتی که او را

به درجه ایثارگری رسانده است به راستی که او ایثارگری را به حد اعلا رسانده است.

حاج رجب تنهاجایی راکه خیلی دوست داردحرم امام رضا(ع)است،انگار عهد و پیمانی

با امام رضا(ع) بسته است که هر روز برای زیارت به حرم می‌رود با همان کلمات

شکسته‌ای که از دهانش بیرون می‌آید می‌گوید می‌خواهم خدا از من راضی باشد

همین برایم اندازه تمام دنیا ارزش دارد روزی هزار بار عذاب وجدان دارم که مردم با

دیدن من اذیت و ناراحت می‌شوند و بچه ها می‌ترسند این موضوع خیلی ناراحتم

می‌کند.

نمی‌دانم شاید محمدزاده های زیادی درگوشه کنار این شهر باشندکه تمام زندگی و

جوانیخود را برای دفاع ازمیهن و انقلاب و اسلام ازخود گذشته‌اندو امروز حتی یادی از

آنها نمی‌شودکسانی که از خود گذشتندتا ماامروز بتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم.


 


نظرات شما عزیزان:

زینب
ساعت0:50---21 تير 1394
سلام
ببخشید میتونم ادرس این جانباز با ارزش جنگ تحمیلی رو داشته باشم
من خبرنگار برنامه یک برش زندگی شبکه دو هستم اگه امکانش باشه برای تهیه یک مستند و یک گزارش با ایشون ملاقات داشته باشیم
منتظر جوابتونم هستم
یا عی
پاسخ:سلام.......شرمنده من آدرسشو ندارم ولی تو نت یا بنیاد شهید حتما هستش آدرسشون.....اجرکم عندالله......یاعلی


مريم
ساعت10:48---29 شهريور 1393

سلام...وبت عاليه...به وب منم سر بزن و اگه مايل به تبادل لينك بودي توي نظراتم بگو..خوشحال ميشم
پاسخ:سلام......ممنون....نظر لطفته.........باشه حتما.....یاعلی



نيلوفر
ساعت10:49---10 شهريور 1393
سپاس ازاينكه ياداوري كرديد
پاسخ:ممنون..............یاعلی


امیرحسین
ساعت18:22---3 شهريور 1393
گریه آدم بند نمیاد‘ درسته دردناکه ولی باید اینارو به رییس جمهور امیدوار وخوش خیال نشون داد تا دم از مذاکره با آمریکا نزنه این فقط یکی از جنایت های امریکاس..... باید این تصاویرو دید وبه خود گفت ما کی هستیم اینا کین . ما فقط صورتشو می بینیم نه دلشو . کاش دلشم می شد خوند کاش.... کاش دردش فقط صورتش بود ولی زخم زبون هایی که به خودش و بقیه جانبازا می زنن خیلی دردناک تر از دردشونه
پاسخ:آره ای کاش....هیییییییییییییییی.....................ممنون از نظر زیبات..........یاعلی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : 3 / 6 / 1393برچسب:حاج رجب محمد زاده,جانباز, | | نويسنده : ساده دل |