عجب زمونه ای شده...

خدایا کجایی ببینی این آدم هایی که به وجود آوردی برای خوبی و

محبت کردن چه جوری افتادن به جون هم.واقعا چه امیدی به ما آدما

داشتی که ما رو خلیفه خودت رو زمین قرار دادی.قربونت برم تو که

از اون بالا همه مارو می بینی و این همه گناه و زشتی رو چه جوری

مارو تحمل می کنی.واقعا عجب صبری داری که به یکباره تمام ما رو

از صحنه روزگار محو نمیکنی.شایدم هنوز به واسطه آدم خوباته که

به ماها رحم می کنی.خدایا خیلی سعی کردم تو زندگیم احترام

کوچیکتر و بزرگتری رو داشته باشم.حرفی نزنم که به کسی بربخوره

و دل کسی رو نشکنم ولی نمی دونم چرا هر کی از راه می رسه

اولین کاری که می کنه دلم رو می شکونه.

کجایی ببینی تو این زمونه هر کی سربه زیرتره رو چه جوری تو

سرش می زنن و خوارش می کنن؟کجایی ببینی هر چه احترام

بیشتر بگذاری فکر می کنن حتما بلد نیستی جواب بدی.نمی دونن

که احترام بزرگتری شون رو داری؟مگه خودت نگفتی تو قلب

شکسته خانه داری،بیا و ببین چندبار این دلو شکستن و بند زدم

دیگه این دفعه بدجوری شکسته و خورد شده،دیگه هیچ جوری

نمی شه جمش کرد. پس ،کجایی؟بیا و آرومم کن.

از دست این آدما دلم گرفته.بازم به اونجایی رسیدم که فقط

خودم هستم و خودت.کمکم کن ،تا این همه زشتی رو بتونم

تحمل کنم و منم دهان باز نکنم و مثل اونها نشم.چرابعضی از ما

آدمها جز نیش و کنایه و دل دیگری رو درد آوردن هنر دیگه ای

نداریم.دو روز دنیا واقعا ارزشش رو داره.مگه هیچ کس خبر از

فرداش داره.پس این که می گن تا توانی دلی به دست آر که

دلشکستن هنر نیست رو مگه برای ما آدما نگفتن.

خدایا کمکم کن ،صبرم رو زیاد کن،نزار منم مثل اونها کاری کنم

که زمین و زمان منو لعنت کنه.

عجب دورو زمونه ای شده،دورویی ،دروغ،ریاکاری ،حق دیگری

رو خوردن ،مظلوم کشی رو هنر میدونن در حالی که اگه یک رنگ

باشی زود ازت دلزده می شن.تو این دور و زمونه باید رنگین کمان

باشی تا عزیز باشی....

حیف...........

خدایا پس کی نوبت من میشه؟

خدایا تا محرم منتظرما......

اگه جوابی نیاد خودم دس به کار میشم خدایا.....

ببخش دیگه چاره ای ندارم.......




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : 30 / 7 / 1393برچسب:عجب زمونه ای شده,,,, | | نويسنده : ساده دل |